جستجو در سایت

1404/02/29 14:00
ازدواج | ازدواج ناتمام| ازدواج عجیب

ازدواج جنجالی نوعروسی که فقط یک ماه دوام داشت؛ می‌خواستم خودم را از کوه پرت کنم

ازدواج جنجالی نوعروسی که فقط یک ماه دوام داشت؛ می‌خواستم خودم را از کوه پرت کنم
نوعروس جوانی که از مرکز درمانی به کلانتری هدایت شده بود، از ازدواج عجیبش گفت که کار او را به بیمارستان و پلیس کشانده بود.

زن ۲۴ ساله در گفتگو با کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی در کلانتری نجفی مشهد گفت: ۵ ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. آنها اختلافاتی داشتند که دیگر نمی‌توانستند با هم زندگی کنند. در این شرایط من و برادر کوچک‌ترم نزد پدرم ماندیم و به زندگی در کنار او ادامه دادیم.

پدر و مادرم هردو معلم و فرهنگی بودند، به همین دلیل هم پدرم اجازه می‌داد من و برادرم گاهی به دیدار مادرم برویم. مدتی بعد مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و پدرم دیگر به دلیل حضور ناپدری اجازه نداد مادرمان را ملاقات کنیم. این بود که گاهی با مادرم قرار می‌گذاشتیم و او برای دیدار من و برادرم به پارک محل زندگی‌مان می‌آمد.

من درس خواندم و در رشته مدیریت بازرگانی وارد دانشگاه شدم. در همین حال بود که یکی از اقوام پدرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد. پدرم معتقد بود سعید جوانی مهربان و فعال است چراکه خانواده خوبی دارد. پدرم به خاطر برخوردهای خوب و اعتقادات مذهبی پدر سعید به او هم با همین چشم نگاه می‌کرد و این بود که هیچ تحقیقی درباره رفتارهای اجتماعی سعید نکرد. پدر سعید در زمینه تجارت لوازم پلاستیکی فعالیت داشت و او در فروشگاه پدرش کار می‌کرد.

من و سعید پای سفره عقد نشستیم و ازدواج کردیم، اما حدود یک سال بعد متوجه رفتارهای نامتعارف نامزدم شدم چراکه او گاهی بی‌دلیل چنان عصبانی می‌شد که مرا کتک می‌زد. ولی من به پدرم چیزی نمی‌گفتم و این رفتارها را به حساب خستگی و غرور جوانی می‌گذاشتم.

بالاخره یک روز موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، ولی او مرا نصیحت کرد که نباید در زندگی حساسیت‌های بیهوده داشته باشم چراکه همسر وقتی از سر کار به خانه بازمی‌گردد باید احساس آرامش کند. مشکلات مالی و کاری هر انسانی را آزار می‌دهد و من باید محیط خانه را برای شوهرم آماده کنم تا آرامش داشته باشد. در این وضعیت بود که مراسم جشن عروسی ما برگزار شد و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

هنوز یک ماه از زندگی‌مان زیر یک سقف نگذشته بود که یک روز با سعید برای تفریح بیرون از شهر رفتیم. او بعد از صرف ناهار موادی به من داد که آن را «قارچ» می‌نامید. سعید مدعی بود از این نوع مواد استفاده کرده است و حال خوشی دارد. او می گفت با مصرف این مواد «چشم سوم» انسان فعال می‌شودو حال دیگری پیدا می‌کند. من هم به ناچار و با اصرار سعید از آن مواد استفاده کردم.

حدود یک ساعت بعد وضعیت تاسف‌باری پیدا کردم؛ هذیان می‌گفتم و حالی داشتم که می‌خواستم خودم را از روی کوه پرت کنم که سعید مانع شد. روی زمین افتاده بودم و در میان خاک‌ها غلت می‌زدم. وضعیت روحیم به حدی بد شد که سعید به ناچار با اورژانس تماس گرفت و مرا به بیمارستان رساندند. آنجا هم با پلیس تماس گرفتند و من حدود ۲ هفته در مرکز درمانی بستری شدم تا دوباره به زندگی عادی بازگشتم.

اکنون پدرم که متوجه ماجرا شده است، اصرار دارد باید از سعید طلاق بگیرم چراکه وقتی مردی با همسرش چنین رفتاری بکند، دیگر شایسته ادامه زندگی مشترک نیست. از سوی دیگر هم تازه فهمیده‌ایم سعید به مواد توهم‌زا اعتیاد دارد. من هم تصمیم گرفتم از او جدا شوم.

با دستور ویژه سرهنگ محمد ولیان رئیس کلانتری نجفی مشهد، تلاش کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی برای نجات این زن ۲۴ ساله از شرایط مذکور آغاز شد.

الهام خلیلی

captcha image: enter the code displayed in the image