دلنوشته شبنم مقدمی برای روزهای سخت تهران در جنگ: تهران دیگر آن تهران ِسابق نمیشود

شبنم مقدمی از بازیگران پر جنب و جوش سینمای ایران است که طرفداران بسیاری دارد. شبنم مقدمی به اساتید و پیشکسوتان سینما و تلویزیون ارادت ویژه ای دارد. شبنم مقدمی در سال 1384 با علیرضا آرا از بازیگران سینما و تلویزیون ازدواج کرد. این زوج هنری در چند فیلم و سریال با یکدیگر همکاری کرده اند. شبنم مقدمی در سریال هیولا، سریال مدینه و فیلم خجالت نکش در نقش همسر احمد مهران فر به خوبی دیده شد.
بسیاری از هنرمندان در صفحههای شخصیشان در اینستاگرام نسبت به جنگ و روزهای سخت آن نوشتهاند. شبنم مقدمی هم دلنوشتهای درباره تهران در روزهای جنگ منتشر کرده که آن را مرور میکنیم.
تهران دیگر آن تهران ِسابق نمیشود. آدمهایش هم گنجشک و کلاغ و گربههایش هم… باید خوشبینی ِذاتی و همیشگیام را کنار بگذارم و این را باور کنم. تهران، این روزها بهتزده، حیران و در تناقض ِاندوه و شادمانی، جایی میان گریه و خنده؛ میان ِیأس و امید گیر کرده است.
مردمش پُرند از دلهره و دلشوره. زخمهای جنگ ِدوازده روزهای که هر روزش برای تهران یک سال گذشت، یکییکی سر باز میکنند و به چرک و خون مینشینند. سوگها، عزای ِاینهمه عزیز ِ بیگناه… اینهمه ویرانی ِ خانه و کاشانهها… جیبهای خالی… ضعف ِاعصاب و خستگی ِجان و تن و هزار عارضهی دیگر حالا کمکم بیشتر به چشم میآیند و چشم و دل را خون میکنند.
به مردم شهرهای جنوب و غرب ایران فکر میکنم در آن هشت سال جنگ؛ به مردمان غزه، به مردم اوکراین و هرکجا که آتش ِ جنگ جان و مال ِمردم را سوزانده و میسوزاند فکر میکنم و قلبم میخواهد بترکد. جنگ، درد ِ مرگْآرزوست برای مردم معمولی بیپناه در تمامیِ جهان… در تمامی ادوار تاریخ. آدم دلش میخواهد بمیرد و نبیند. بمیرد و نداند.
میدانم تهران در عمر دویستسالهاش مصیبت کم ندیده. از بمباران و موشکباران بگیر تا تیرباران و به توپبستن و به آتشکشیدن و بردار کردن. این اما یک چیز دیگر بود. یک جور دیگر بود. من میگویم تهران دیگر تهران ِپیش از جنگ بیستودوم خرداد صفر چهار نمیشود. اما ته دلم میخواهد کسی پیدا بشود و به من بگوید اشتباه میکنم. بگوید این افکار تاریک لطمهی جنگ است بر ذهن و روحت. بگوید تهران، دوباره همان تهران نه، اصلا به از آن میشود. بگوید اندوه تهران را و بیقراری مردمش را چارهای هست. بگوید این کابوس را پایانی هست. بگوید دل غمین مردم بیلبخند را دوایی هست…کاش کسی پیدا بشود اینها را به من و به شما بگوید، بلکه کمی آرام گرفتیم!
