قتل هولناک مادر جوان بخاطر ازدواج مجدد

پسر جوان وقتی از داییهایش شنید که مادرش قصد ازدواج دارد، او را به قتل رساند اما در حالی پای میز محاکمه ایستاد که برادر و مادربزرگش به عنوان اولیای دم از قصاص او گذشتند.
به گزارش «ایران»، این حادثه خونین عصر یکی از روزهای شهریور سال ۱۴۰۱ رخ داد. یکی از همسایهها در تحقیقات میدانی به پلیس گفت:«در خانه نشسته بودیم که زنگ آیفون به صدا درآمد و وقتی جواب دادم پسر همسایه گفت بیایید من مادرم را کشتم.»
وقتی جسد زن 48 ساله که با ضربات چاقو کشته شده بود به پزشکی قانونی منتقل شد، مأموران پلیس تحقیقات خود را برای ردیابی پسر مقتول آغاز کردند و مشخص شد متهم بعد از قتل مادرش در منزل یکی از بستگان همسر برادرش مخفی شده است. بنابراین با حضور در محل، متهم و برادرش را دستگیر کردند. با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. برادر کوچکتر متهم، بهعنوان یکی از اولیای دم رضایت بیقید و شرط خود را اعلام اما مادر مقتول درخواست قصاص کرد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای این جلسه، مادر مقتول نیز رضایت خود را از نوهاش اعلام کرد و به این ترتیب متهم از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد. پسر جوان در توضیح ماجرا به مأموران گفت:«مدتی قبل داییهایم من و برادرم را صدا کردند و گفتند مادرتان با مردی غریبه آشنا شده و میخواهد ازدواج کند. ما وقتی این موضوع را شنیدیم، هم تعجب کردیم و هم عصبانی شدیم. البته یکی از داییهایمان سعی میکرد ما را آرام کند اما من و برادرم نمیتوانستیم با موضوع کنار بیاییم. روز حادثه برای منصرف کردن مادرمان به سراغش رفتیم. برادر کوچکم در خانه با مادرم زندگی میکرد، بنابراین او را به بهانه رفتن به رستوران از خانه بیرون بردیم، بعد برادر دیگرم گفت چون من پرونده قضایی دارم و سابقهدارم اگر قتلی رخ داد آن را گردن میگیرم اما وقتی وارد خانه مادرم شد چند دقیقه بعد بیرون آمد و گفت به خاطر حضور همسایهها نتوانسته مادرمان را بکشد. به همین خاطر من چاقو را از برادرم گرفتم و وارد خانه شدم. با دیدن مادرم به او گفتم باید رابطهات را با آن مرد تمام کنی اما او گفت با آن مرد ازدواج کرده است که از شنیدن این حرف عصبانیتر شدم و با چاقو به جانش افتادم. مادرم التماس میکرد و من بدون توجه او را میزدم و بعد هم به همسایهها خبر دادم و فرار کردم.»
پس از اظهارات متهم به قتل، برادر دیگر وی به جایگاه رفت و گفت:«من همان روز حادثه فهمیدم که مادرمان ازدواج کرده و از اینکه او مخفیانه چنین کاری کرده بود عصبانی شدم. قصد کشتن مادرم را نداشتم و فقط میخواستم او را منصرف کنم، اما وقتی آرش چاقو را از من گرفت به او گفتم دست به کار خطایی نزن که او گوش نکرد و رفت.»
با پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
